سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حسنک کجایی !‏ ! ! - مهر یعنی مهربان ترین مخلوق خدا ... مادر

اوقات شرعی
جستجو :
دانش خود را به نادانی و یقینتان را به شکّ تبدیل نکنید و چون دانستید، عمل کنید و چون یقین کردید، اقدام کنید . [امام علی علیه السلام]

:: ParsiBlog ::KhazoKhil ::

 
 
منوی اصلی

 RSS 
خانه
شناسنامه
پست الکترونیک
ورود به بخش مدیریت


بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 1
کل بازدیدها: 68525

 
 
درباره خودم
حسنک کجایی !‏ ! ! - مهر یعنی مهربان ترین مخلوق خدا ... مادر
معصومه
آن قدر در وصف مادر گفته اند که دیگر نیازی به نوشتن نیست . آن قدر بزرگ است که زبان قلم قادر به توصیف او نیست . چه سعادت بزرگیست مادر بودن . مادری که فرشته های بهشت به پای او بوسه می زنند ، و چه زیباست مهر مادری که در تمام موجودات زنده مشاهده می شود .
 
 
موسیقی وبلاگ
 
 
لوگوی وبلاگ
 
 
خبرنامه
 
 
طراح قالب

 طراح : پایون  

 
 
پیوندهای روزانه

آهنگ مادر از سامی یوسف [123]
آهنگ سر خاک مادرم از محسن چاوشی [125]
آهنگ قشنگ میم مثل مادر [124]
[آرشیو(3)]

 
 
آرشیو

بهار 1386

 
 
لینک دوستان

سرگشته دل
سکوت یعنی.....بلندترین فریادی که باید می زدی و نزدی!

 
 
لوگوی دوستان







 
 
وضعیت در یاهو

یــــاهـو  

 
 
حسنک کجایی !‏ ! !
                                                          
 
گاو ما ما می کرد . . .
گوسفند بع بع می کرد . . .
سگ واق واق می کرد . . .
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی ؟ ؟ ؟
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.

اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد
او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.


معصومه(جمعه 86 اردیبهشت 7 ساعت 1:47 عصر )

دیدگاه‌های دیگران ()

 

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
حسنک کجایی !‏ ! !
[عناوین آرشیوشده]
 
Copyright © 2006-KhazoKhil.Com All Right Reserved